مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیه السلام
آن را که به جز قرب خدا هـیچ ندارد هــنـگـام بـلا غـیـر دعـا هـیـچ نـدارد پروانه پرش سوخت و من یـاد گرفتم عـاشـق شـدنـم غـیـر بـلا هـیـچ ندارد از لـکــنـتـم ایـراد نـگـیـریـد؛ بِــلالــم دل مایـۀ قرب است، صدا هـیچ ندارد باید به مقامات نظر داشت؛ نه اسباب موسی همه کارهست، عصا هیچ ندارد از جانب گیسوی نگار است که خوشبوست از نـاحـیـۀ خـویـش صبـا هـیـچ ندارد اموال کریمان همهاش مال فقیر است اصلاً چه کسی گـفـته گـدا هـیچ ندارد هرکس که تو را دارد و در سینه ندارد مهر عـلـی و فـاطمه را... هیچ ندارد آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر هم جعفر صادق ششمین حجت داور بـگـذار که از فـاطـمه بهـتر بـنـویـسم او را عوض فـاطـمـه مـادر بـنـویـسم بـگـذار کـه اول صـلـواتـی بـفـرسـتـم تا نـام تو را خـوب مـعـطـّر بـنـویـسم تـو پـا بِـگـُذاری و مـنـم سـر بـِگـُذارم تـو پـا بـنـویـسی و منـم سـر بـنـویـسم در فکـر بـقـیـعـم من اگـر مـیـل ندارم بر گـنـبـد خضرات کـبـوتـر بـنـویـسم بگذار در این مرحله که جمله فـقـیرند جـبـریل تو را فـطـرس دیگـر بنویسم تو گاه عـلـی هـستـی و گـهگـاه محـمّد مـانـدم که عـلـی یا که پیمبـر بنویسم! یکبار تو را خواندم و دوبار عـلی را از ذات تـو بـایـد دو بـرابـر بـنـویـسم آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر هم جعفر صادق ششمین حجت داور سرها همه خاک کف پایت؛ سر ما هم پـرها هـمه دنـبـال هـوایت؛ پـر ما هم در قرب تو جـبریل، پرِ سوخـته دارد زیـر قـدمت ریـخـتـه خـاکـستـر ما هم عیسی که نفس داشت و موسی که عصا داشت خـوب است ببـیـند که پـیـغـمـبر ما هم بر خاتم ما حک شده: «یا حضرت خاتم» پس معجـزه هم میکند انگـشتـر ما هم گر آخر این زنده بهگوری قدم توست پس زنـده بهگـور قـدمت دخـتر ما هم به فـاطـمه گـفـتی «بأبی أنت و امّی» صـد بـار فـدایش پـدر و مـادر ما هـم از لطف تو نام عـلـی و فـاطـمه حـالا در مـأذنـهها پـر شده، در منـبر ما هم آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر هم جعفر صادق ششمین حجت داور راضی شده بـودیـم به امـلای مـحـمّـد امـا نـرسـیــدیـم بـه مـعــنــای مـحـمّـد هرآنچه که دارند رسولان، همه دارند از مـعـجـزۀ خـاک قــدمهـای مـحــمّـد مولاست همان رحمت امروز پـیـمـبر زهراست همان رحمت فـردای محـمّد تـفـسـیـر کـمـالات جـلالـیِ عـلـی بود «لا حـول و لا قُــوّةَ الا» ی مـحــمّــد این وحدت محض است و دوئیت به میان نیست خـوابـید اگر «شیر خـدا» جای محمّد اسلام محمّد به جز اسلام عـلی نیست مـنـهـای عـلـی یعـنی منـهـای مـحـمّـد در آیـنـۀ فـاطـمـه دیدهست خـودش را بـنـشـسـتـه محـمّـد به تـمـاشـای محمّد آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر هم جعفر صادق ششمین حجت داور با جـعـفـر صادق به روایـات رسیـدیم بـا لـطـف روایـات به آیـات رسـیـدیـم عـبـد تو شدیم و سر سجّاده که رفـتیم دیـدیـم به مجـمـوع عـبـادات رسیـدیـم با واسطـه ما پـیش خـداونـد نـشـسـتیم از راه تـوسّـل بـه مـنـاجـات رسیـدیـم در اصل تو «اللّه» مجـسّمشده هـستی به ذات خـداونـد از این ذات رسیـدیـم از ردّ قــدمهـای تـو تـا خـانــۀ زهــرا یکدفعه، دو دفعه، نه به کَرّات رسیدیم از گـریـۀ تـو در وسـط شـعـلـۀ خـانـه بـه سـوخـتـن مـادر سـادات رسـیـدیـم ما خـاکنشینان حـرم، عـرشنـشیـنـیم از ارض بقـیعـت به سمـاوات رسیدیم آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر هم جعفر صادق ششمین حجت داور |